در چنین شرایطی نمایشهایی سرگرمکننده یا به اصطلاح، مدرن و پستمدرن که کپیکاریهای دست چندم تئاترهای پیشرو کشورهای صاحب تئاتر هستند و یا نمایشهای لاکچری که هزینهی سرسامآوری صرف تولید آنها به قصد تجارت و پولشویی میشود جایشان را میگیرد و تئاترِ فرهنگی- ملی ما با اندک توش و توان اقتصادی در بیحمایتی و بیتوجهی محض و بیتفاوتی مطلق به محاقِ اغما خواهد رفت.
واقعیت تلخ این است که در شرایط نابهنجار و آشفتهی فرهنگی کنونی نمیتوان هیچ برنامهریزی برای تولید نمایشهای آینده فرهنگی داشت و بهجز انصراف از نوبتهای اجرا و کنار گذاشتن طرحها و ایدههای اجرایی که سالها به آنها اندیشیدهای، کار دیگری نمیتوان کرد. بنیادهای فرهنگی حقیقی و حقوقی آنقدر توان مالی و فرهنگی ندارند که بتوانند از آثار فرهنگی و ملی پشتیبانی کنند و ضرورت استقرار گروههای نمایشی در مکانهای تحت پوشش شهرداریها یا انبوه مکانهای بلااستفاده و متروکهی تحت پوشش دولت، به امری هزاران بار گفته شده و هزاران بار نشنیده شده تبدیل شده است.
از سوی دیگر حضور افراد حقیقی یا حقوقی در تئاتر به نام تهیهکننده که بیشتر به دنبال کسب درآمد و منفعت و پولشویی و گرفتن تخفیفهای مالیاتی کلان برای شرکتهای تجاری مطبوع خود از طریق تهیهی تئاترهای تجاری و بازاری میگردند و فقط به طمع بازی سلبریتیها، سرمایه و اسپانسر میآورند، نیز هیچ سنخیتی با نمایشهای فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و ملی ندارد و کارگردان-مولفهایی که دههها در این زمینه تحصیل و تدریس و کار کردهاند را عملا از صحنه دور و دورتر کردهاند و انگیزههای تولید نمایشهای فرهنگبنیاد ملی اجتماعی و تاریخی را در آن کشتهاند.
بنابراین با این روند رو به افول تئاتر فرهنگی و ملی، دیر و دور نیست که این شِبهتئاترهای پُرزرق و برق و تجملی و فستفودی آنقدر فربه شوند که بلایی که بر سینمای فرهنگی هنری، اجتماعی ایران آمد این بار توسط مدیران بیمسئولیت ضرورت ناشناس و سودجویان شهرتطلب فرهنگ به مُزد، بر سر تئاتر و هنر فرهنگمحور بیاید و زیر بار ابتذالِ درآمدزای حریص آنها خُرد شود.
هرچند هیچ تئاتر مبتذل بازاری و تجاری نخواهد توانست پیکرهی تئاتر فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و ملی دغدغهمند را به تمامی خُرد و نابود کند اما خطر و دشواری بسیار بزرگی که نمایش فرهنگی و بهطور بنیادی فرهنگ ایرانی را با همهی بزرگی و شکوه و دیرینگیاش به شدت تهدید میکند نه تولیدات انبوه مبتذل شِبههنری و نه سودجویی و پولشویی و فریب مخاطب و تماشاگران و نه گوشهگیری و انزوای اجباری فرهنگسازان، که از بین رفتن اصل و ذات دغدغهمندی فرهنگی است. اصلی که اگر نابود شود، اساس فرهنگ یک دورهی تاریخی سست و بیمار شده و مردمان آن دوره تا دههها و حتی سدهها دچار بیماری فروافتادگی و تهیبودگی فرهنگی میشوند. ماجرایی که چندین بار در کهن تاریخ این سرزمین با هجوم اقوام مهاجم و استیلای آنها بر امر سیاست و حاکمیت و فرهنگ سرزمینی ایران رخ داده و ضربات جبرانناپذیری به تسلسل فرهنگی و رشد و زایندگی فرهنگ سرزمینی ایران وارد کرده است.
هرچند سرزمین ایران و این فلات هزاران هزار سالهی متمدن و ریشهدار، در برخاستن از خاکستر آتشافروزی مهاجمین ریز و درشت، نمونهای کمنظیر و مثالزدنی در همهی فرهنگهای سرزمینی دنیاست ولی مختصات و ویژگیهای این دوران تکنولوژیزدهی هوش مصنوعی سوارشده خیلی با مختصات تاریخی پیشین متفاوت است.
حالا دیگر دشمنانی نیستند که بخواهند سرزمین و زبان و فرهنگ تو را تسخیر و نابود کنند، حالا این خود تو هستی که چون مسخ تکنولوژی مدرن ارتباطی و اطلاعاتی رسانهای شدهای معلق و غریق در حباب فضای مجازی، واقعیات را نمیبینی و ابتدا حقیقت خویشتن و سپس حقیقت فرهنگ سرزمینی خودت را انکار میکنی و نادیده میگیری و تسلیم بیبند و دربست فرهنگ جهانوطنی پوچ قدرتهای اقتصادی میشوی. تسلیم فرهنگ سطحی پرزرق و برق مصرفی تولیدکنندگان سیریناپذیر گردانندگان اقتصاد دنیای مجازی مصنوعی بیهویت که فقط تو را فالووِر و دنبالکنندهی آخرین محصولات یکبارمصرف خود میبینند نه چیزی بالاتر و نه چیزی بیشتر…
*نویسنده و کارگردان
۵۹۲۴۲
نظرات کاربران