۴ شهریور ۱۴۰۴

اولین گفت‌وگوی حسن پورشیرازی در مورد «پیرپسر» و نقش غلام باستانی

اولین گفت‌وگوی حسن پورشیرازی در مورد «پیرپسر» و نقش غلام باستانی
بازدید 3
0

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از روابط‌عمومی خانه هنرمندان ایران، نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «پیرپسر» در قالب ششصدوسی‌ودومین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک با حضور اکتای براهنی، حسن پورشیرازی، حامد بهداد و برخی دیگر از عوامل فیلم برگزار شد. میزبانی و اجرای این برنامه که با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان مواجه بود، برعهده رضا درستکار(منتقد سینما) بود. 

قلب و مغز «پیرپسر» کجاست؟ 

رضا درستکار در این نشست گفت: «وقتی تازه منتقد فیلم شده بودم، همیشه در دل می‌گفتم، ای کاش می‌توانستم فیلم‌هایی مثل «قیصر» را در زمان اکرانش روی پرده سینما ببینم یا مثلاً همان موقع حضور بهروز وثوقی، مسعود کیمیایی و دیگر دوستان را در سالن تجربه کنم. همین‌طور فیلم «گوزن‌ها» را در همان دوران ببینم و لذت ببرم یا فیلم «کندو» را با بازی بهروز وثوقی و داوود رشیدی در همان زمان تماشا کنم. این حسرتی است که همیشه با نسل ما بود. اما امشب واقعاً یک لطف بزرگ نصیب ما شده است؛ زیرا یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را در حضور عوامل اصلی‌اش می‌بینیم. البته همه عوامل در یک فیلم مهم‌اند، اما برخی از افراد به‌نوعی نماد و نشانه اصلی آن اثر محسوب می‌شوند. من خیلی خوشحالم که این عزیزان امشب اینجا حضور دارند. می‌دانم برای رفتن به نقاط مختلفی دعوت می‌شوند اما اکنون به ما افتخار دادند و به خانه خودشان آمدند.»  

او افزود: «به خاطر دارم، چند سال پیش در خیابان با حامد بهداد برخوردی داشتم و با او در مورد فیلم «دل‌خون» صحبت کردم. به من گفت: «قلب دل‌خون کجا بود؟» و من تعجب کردم و پاسخ دادم. بعد خودش ادامه داد: «مغز دل‌خون کجا بود؟» و مجدد پاسخ دادم. از همان‌جا بود که گفت‌وگوی ما شروع شد و دوستی بین‌مان شکل گرفت. در فیلم «پیرپسر»، صحنه «چک زدن دو برادر» قلب اثر است. از همین رو برای فیلم پشت صحنه نیز انتخاب درستی بود، چون لرزه‌ای که آن صحنه به جان تماشاگر می‌اندازد، کاملاً محسوس است. از همان بخش اول فیلم، جایی که نیروی خیر جمع می‌شود و انرژی‌اش را به مخاطب منتقل می‌کند، شور و حرارت داستان آغاز می‌شود. البته این فیلم مثل یک موجود زنده است و رگ‌ها و شریان‌های متعددی دارد؛ بنابراین می‌توان برایش چندین «قلب» تصور کرد. آن جایی که حسن پورشیرازی روی (محمد ولی‌زادگان) می‌افتد و دوربین از پشت بدن او را ثبت می‌کند، می‌تواند «مغز» فیلم باشد. چون دقیقاً هدف اصلی فیلم در همانجا به نمایش گذاشته می‌شود.»  

این منتقد سینما در ادامه صحبت‌هایش بیان کرد: «اگر از من بپرسند که «شاهنامه در عصر حاضر چه چیزی می‌تواند باشد؟» بی‌هیچ تعارفی می‌گویم: همین فیلم. اغراق نمی‌کنم؛ چون از اغراق و تعارف و امتیاز بی‌دلیل دادن پرهیز می‌کنم. شاید به همین دلیل هم هست که کم‌کار هستم. اما این فیلم ارزشش را دارد که بارها و بارها درباره‌اش صحبت کنیم، چون بعدها حسرت خواهیم خورد. خودم سه چهار بار این فیلم را دیده‌ام و باز هم اگر فرصت شود دوباره تماشا می‌کنم.» 

اولین گفت‌وگوی حسن پورشیرازی در مورد «پیرپسر» و نقش غلام باستانی

صحبت‌هایی از زبان اکتای براهنی، حسین پورشیرازی، حامد بهداد و محمد ولی‌زادگان 

اکتای براهنی در این نشست گفت: «امیدوارم حال‌تان خوب باشد و فیلم پشت‌صحنه‌ای که دیدید، خسته‌تان نکرده باشد. ما در این فیلم می‌خواستیم کمی از مراحل رسیدن به آن چیزی که می‌شود گفت «جنون مقابل دوربین» است را نشان بدهیم. فیلم سکانس‌های بسیار سختی داشت و واقعاً فشار زیادی به بازیگران آمد. همین حالا که اینجا نشسته‌ایم، یاد آن روزها می‌افتم؛ روزهایی که با عوامل فیلم پشت سر گذاشتیم. واقعاً شنیدن این همه تحسین برای من مایه افتخار است، هرچند خودم گاهی در این تعریف‌ها گیج می‌شوم. فقط خوشحالم که این فیلم هست و امیدوارم جایگاهی در تاریخ سینمای ایران پیدا کند.» 

حسن پورشیرازی در ادامه این نشست گفت: «باید از آقای براهنی تشکر کنم که به من اعتماد کرد. سناریو این فیلم، سه سال در دستم بود و من به‌عنوان یک بازیگر سمج مرتب پیگیر بودم؛ زنگ می‌زدم و می‌پرسیدم: «کی شروع می‌کنیم؟» خوشحالم که پروژه به موقع شروع نشد، تا من توانستم در آن حضور پیدا کنم. آقای براهنی مدام روی فیلمنامه کار می‌کردند. یک مدت مشکلاتی برای تصویب پیش آمد، بعد که تصویب شد، کرونا آمد و همه‌چیز عقب افتاد. اما در نهایت، این مسیر پرچالش به نتیجه رسید. من خیلی خوشحالم که با این تیم کار کردم. حامد عزیز دل من است و آقای ولی‌زادگان به‌عنوان یک بازیگر جوان، واقعاً درخشید؛ فوق‌العاده بود. در کل، ما یک تیم خیلی خوب بودیم.» 

اولین گفت‌وگوی حسن پورشیرازی در مورد «پیرپسر» و نقش غلام باستانی

حامد بهداد در ادامه این نشست گفت: «دوستی من با آقای درستکار به سال‌هایی برمی‌گردد که هر دو کنجکاوِ آثار آقای فریدون گله بودیم. از همان زمان آشنایی ما آغاز شد و افتخار دوستی با شما را پیدا کردم. فکر می‌کنم این ماجرا به قبل از سال ۱۳۸۰ برمی‌گردد. در همان سال‌ها هم با آقای براهنی نشست و برخاست‌های زیادی داشتیم و جلسات زیادی دور هم بودیم. در مورد فیلم، تقریباً حرف‌های زیادی گفته شده است. من هم تا جایی که توانستم مصاحبه‌های متعددی انجام دادم، چون به اهمیت این فیلم پی برده بودم. خواستم این گفت‌وگوها به‌عنوان «خاطرات شفاهی» در اطراف فیلم باقی بماند.»  

او ادامه داد: «همه‌چیز در این فیلم مثل رشته‌های زنجیر به هم پیوسته است. کار بازیگر پر از فراز و نشیب است. جامعه بالا و پایین دارد، دل آدم را گاهی خالی می‌کنند، گاهی پر. بازیگر هم درست مثل آدم‌های عادی در تلاطم است. ما قطره‌هایی هستیم که در کنار هم دریا و اقیانوس می‌سازیم. بازیگر هم انعکاس جامعه است؛ روح جامعه روی جانش می‌نشیند. او گاهی سقوط می‌کند، گاهی اوج می‌گیرد. در نهایت، نه یک فیلم، بلکه کارنامه‌ی کامل یک بازیگر سنجیده می‌شود. همان‌طور که درباره‌ی بزرگان سینما قضاوت می‌شود: عزت‌الله انتظامی، بهروز وثوقی، فردین… همه را با مجموع کارهایشان می‌سنجند.»

اولین گفت‌وگوی حسن پورشیرازی در مورد «پیرپسر» و نقش غلام باستانی

محمد ولی‌زادگان در ادامه این نشست گفت: «واقعیت این که حرف زیادی ندارم، جز این که خوشحالم. وقتی به این تجربه نگاه می‌کنم، خاطرات چند سال گذشته دوباره برایم زنده می‌شود؛ درد و رنج آن روزها، اما در عین حال شادی و لذتِ یک تجربه شگفت‌انگیز در کنار دوستان و اساتید عزیز. یادم می‌آید که همه‌چیز دقیقاً همان بود که از ابتدا روی کاغذ نوشته شده بود؛ با جزئیات و ریزه‌کاری‌ها. همین باعث هدایت من شد و مسیرم را روشن کرد. برای همین از اکتای عزیز ممنونم. از تیم بازیگری درجه‌ یکی هم که کنارش تجربه داشتم سپاسگزارم و امیدوارم بستر و امکانی فراهم شود تا از این دست کارها بیشتر ساخته شود.» 

رضا درستکار در ادامه این نشست گفت: «آقای محمد ولی‌زادگان استعداد تازه‌ای هستند که در این فیلم با درخشش بسیار ظاهر شدند. خانم لیلا حاتمی هم که در این جلسه غایب است، یادش همیشه زنده است. ایشان نماینده بسیار شایسته‌ای برای زنان ایرانی است؛ او استعدادی خارق‌العاده دارد. باورکردنی نیست که در شرایطی که محدودیت‌های فرهنگی و اجتماعی بسیار است، بتوان چنین درخشان درخشید. در این فیلم هم فوق‌العاده است. جای‌شان واقعاً خالی است. خداوند حفظ‌شان کند. به روح پدر بزرگوارشان درود می‌فرستیم؛ چرا که پدر و مادری هنرمند چنین فرزندی هنرمند پرورده‌اند.» 

از اکتای براهنی سپاسگزارم که اجازه داد اولین و شاید آخرین تجربه سینمایی‌ام در کنار او رقم بخورد

آناهیتا تیموریان در ادامه این نشست گفت: «می‌خواهم از مردم ایران تشکر کنم. مردم با حضورشان و با اشتیاق‌شان برای دیدن یک اثر اصیل، نشان دادند که مخاطبان واقعی سینما هستند. واقعاً باید ایستاده آن‌ها را تشویق کرد. منتقدین هم در شب اکران فیلم، چنان عاشقانه و تغزلی درباره اثر نوشتند که گویی نامه‌ای است از عاشق به معشوق. کمتر پیش آمده بود که چنین نقدهایی درباره فیلمی در سینمای ایران نوشته شود.تشکر دیگرم از آقای براهنی است که به من اعتماد کردند و اجازه دادند اولین و شاید آخرین تجربه سینمایی‌ام در کنار ایشان رقم بخورد. بابت این اعتماد، بسیار سپاسگزارم.» 

درستکار در ادامه گفت: «نتیجه‌ای که گرفتیم این است که سینما در «سفارش» خلاصه نمی‌شود؛ سینما بیانیه نیست، بودجه و دستور ارگان‌ها هم نیست. حداقل خود من، به‌عنوان داور جشنواره، در همین دوره اخیر هفت‌هشت فیلم جنگی دیدم. اما با دستور «شهید، شهید نمی‌شود» و با فرمان «لشکر، لشکر نمی‌شود». حتی اگر پول هنگفت هم تزریق شود، باز آن اثرِ زنده و واقعی خلق نمی‌شود. سینما زمین بازی دیگری است؛ نیاز به جان، عشق، تمرین و کشف دارد. مثلاً همان صحنه طولانیِ سیلی زدن در فیلم، بارها و بارها تکرار شد. هر بار بازیگر و کارگردان چیزی تازه کشف کردند و همین شد ستون فیلم؛ نقطه‌ای که تماشاگر را می‌گیرد و رها نمی‌کند. این همان تفاوت سینماست: دستور و اجبار جواب نمی‌دهد، برای رسیدن به آن باید مطالعه کرد، یاد گرفت و از کودکی فرهنگ را با جان تجربه کرد. فرهنگ با دستور ساخته نمی‌شود. نتیجه‌اش را امروز می‌بینیم؛ چرا پشت برخی کشورها خالی می‌شود، چرا فجایع انسانی رخ می‌دهد. چون ایمان و باور قلبی وجود ندارد. در هنر هم همین است: تا باور نکنیم، اتفاقی نمی‌افتد.» 

اولین گفت‌وگوی حسن پورشیرازی در مورد «پیرپسر» و نقش غلام باستانی

حسن پورشیرازی در ادامه این نشست گفت: «خوشبختانه در محضر بزرگان بسیاری بودم اما اگر بخواهم کمی شخصی‌تر بگویم، راستش هرجا که بوده‌ام، بیشتر خاطرات تلخ برایم مانده است. متأسفانه هر بار یک فقدان یا تلخی همراهش بوده است. نمی‌خواهم اینجا به تفصیل تعریف کنم، اما مثلاً روزی که با آقای بیضایی کار کردم و بعد رفتنش را دیدم، خیلی چیزها برایم تمام شد یا وقتی خبر درگذشت آقای مهرجویی را شنیدم؛ درست یک هفته قبل از آن با من تماس گرفته بود و گفته بود: «می‌خواهی کار کنی؟ زنگ بزن، بیا.» صدایش هنوز در هندزفری‌ام مانده است. این رفت‌وآمدها و فقدان‌ها خیلی سخت، اما اجتناب‌ناپذیر بوده است. در ۲۰ سال گذشته، خیلی گفت‌وگوها و آرزوها با دوستان داشتیم. مثل همان روزی که با مازیار میری نشستیم و صحبت کردیم؛ امیدوارم خداوند سلامتی دوباره به او بدهد. اما گذر این سال‌ها نشان داده که شرایط زندگی در ایران چقدر خاص و حساس است؛ آدم‌ها صبح و شب با امید و ناامیدی‌های بزرگی زندگی می‌کنند.» 

۲۴۲۲۴۳

اشتراک گذاری

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 1 =